printlogo


جای خالی "علی" در میان پیکر شهدای خان طومان+ عکس
کد خبر: 20948
این روزها خبر بازگشت پیکر پاک شهدای خان طومان در ایام شهادت امام حسین (ع) فضای کشورمان را عطرآگین کرده است اما اهالی کهک قم همچنان چشم انتظار بازگشت پیکرشهید مفقود الاثر علی آقاعبدالهی کهکی هستند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا، این روزها خبر بازگشت پیکر پاک شهدای خان طومان در ایام شهادت امام حسین (ع) فضای کشورمان را عطرآگین کرده است اما هنوز ماداران، پدران ، همسران و فرزندانی چشم به راه بازگشت پیکر عزیزانشان هستند از جمله اهالی کهک قم همچنان چشم انتظار بازگشت پیکرشهید مفقود الاثر علی آقاعبدالهی کهکی هستند.

شهید آقاعبداللهی بلافاصله پس از اتمام درس در سال 1390 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن یک دوره یکساله در دانشگاه امام حسین(علیه السلام) در سپاه انصار مشغول خدمت شد . در سال 91 ازدواج نمود و در سال 93 صاحب فرزند پسری به نام امیرحسین شد . در تاریخ 94/9/22 پس از دو سال پیگیری موفق به اعزام به سوریه گردید و در تاریخ 94/10/23 درست 31 روز پس از اعزام در منطقه خالدیه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر مطهر ایشان تاکنون بازنگشته است.

از شهید آقا عبدالهی که خودش تک پسر خانواده بود یک فرزند پسر به نام امیر حسین به یادگار مانده امیر حسین که اکنون 5 ساله است در  11 شهریور 93 به دنیا آمد و هنگام شهادت پدر تنها یکسال داشت و همچنان چشم انتظار بازگشت پدر است.


ما هنوز چشم به راهیم

شهید علی آقا عبدالهی 19 آذرماه 94  به صورت دواطلبانه به سوریه اعزام  می شود و چون تخصص مخابرات داشت، قرار می شود در همین واحد خدمت کند. اما روح بی قرارش باعث می شود با اصرار از مسئولان تقاضای اعزام به مناطق عملیاتی را بکند. پدر شهید می گوید: گویا علی برای اعزام به منطقه عملیاتی موافقت سردار سلیمانی یا سردار اصلانی را جلب می کند. یکی از همرزمانش تعریف می کرد یک روز ما به محل صعب العبوری رسیده بودیم که دیدیم جوانی با لباس نظامی و اسلحه آنجا ایستاده است. از دیدنش تعجب کردیم. آنجا منطقه ای صعب العبور بود و مشخص بود که ایشان مصافت زیادی را پیاده آمده است. هویتش را پرسیدیم که گفت علی آقا عبدالهی است و موافقت سردار را برای کار عملیاتی گرفته است. اصرار داشت همراه ما بیاید و هرچقدر سعی کردیم مانعش شویم قبول نکرد و عاقبت با ما آمد. چند روز در منطقه عملیاتی بود که بعد قرار شد با شهید انصاری و یک رزمنده دیگر به نام آقای مجدم به خالدیه خان طومان بروند.اما طی راه به کمین تروریست ها می افتند و انصاری به شهادت می رسد. بعد از نماز مغرب و عشاء هوا تاریک می شود در این هنگام علی قصد می کند جلوتر برود. آقای مجدم می گوید ما که مهماتی نداریم. علی می گوید من دو نارنجک و پنج فشنگ دارم. چون در تاریکی مشخص نبود چه کسانی مقابل شان هستند، می گویند "لبیک یا زینب" که تروریست ها هم فریب می زنند و می گویند لبیک یا زینب، این دو به خیال اینکه نیروهای خودی هستند جلوتر می روند که در محاصره آنها می افتند. مجدم می تواند از محاصره فرار کند. اما علی می ماند و بعد از آن کسی او را نمی بیند. آخرین حرفی که از طریق بی سیم زده بود این جمله است: من گلوله خوردم. از آن لحظه دیگر کسی از علی خبری ندارد. بچه های سپاه شهادتش را تایید کرده اند. اما من هنوز چشم انتظار آمدنش هستم. گمگشته خالدیه عاقبت باز می گردد.

مادر شهید علی آقا عبدالهی می گوید تمام مادرها حتی وقتی پیکر فرزندشان را ببینند باور نمی‌کنند. برای من باز قابل هضم است، چون سپاه تایید می‌کند. با اینکه 20 درصد احتمال می‌دهند اسیر باشد.


وصیت نامه شهید علی آقا عبداللهی:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و صلوات بر محمد و ال محمد و روح پرفتوح امام (ره) و با درود به امام خامنه ای

خدمت همسر عزیز و دوست داشتنی خودم سلام عرض می نمایم. می دانم خیلی ناراحتی و از زمانی که با من ازدواج کرده ای جز زحمت چیز دیگری نداشته ام.
می دانم قصور زیادی دارم و آنطور که شما برای من بوده ای من برای شما نبوده ام. اگر همیشه با شجاعت و اصرار به انجام هر گونه ماموریتی داشته ام فقط به خاطر همت و بردباری و مسئولیت پذیری شما بوده است از خداوند می خواهم اگر عمری باقی بود، به بنده توفیق جبران زحمات شما را بدهد و اگر خداوند خواست و به این بنده لطف نمود و شهادت را نصیب کرد امیدوارم بنده را حلال بفرمایید همسر عزیزم هدف بنده از این ماموریت لبیک گفتن به شعار نحن عباسک یا زینب می باشد و دیگری خوشحالی خانواده های مسلمان که می دانم خوشحالی خانواده خودم را در پی دارد و نابودی کفار زمان ان شاءالله و در آخر توفیق شهادت؛ خواسته من از شما این است که لحظه ای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید زیرا دشمن امروزه همین را می خواهد و تلاش به این دارد به واجبات توجه بیشتری داشته باشید و لحظه ای از وجود خداوند و الطاف او غافل نشوید دوست دارم عشق به ولایت و رهبری و روحیه جهادی را در دل فرزندم زنده نگه داری و اما امیر حسین گلم پسربابا پسر عزیزتر از جانم سلام در ابتدا برای شما دعا می کنم شهید راه اسلام و ولایت باشید.
امیرحسین عزیزم اگر چه امروز پدرت در کنارت نیست ولی بدان که پدرت بسیاربسیار تو را دوست دارد و برای نجات کودکان هم سن تو رفته است تا پدر و مادر آنها خشنود باشد و می دانم با شاد کردن دل آنها باعث شادی ابدی تو می شوم. ابراز عشق و دوست داشتن تو را در کلام و قلم نمی توانم ابراز کنم ولی بدان تو همه وجود پدرت بوده ای و دل کندن از تو خیلی برای من سخت بوده است ولی من در ظاهر به روی خود نیاوردم تا دیگران ناراحت نشده و مانع رفتن بنده نشوند.
من از تو می خواهم تماما گوش به فرمان ولی فقیه خود باشی و هوشیار و آگاه با بصیرت زندگی خود را توام با تحصیل و کسب علم سپری نمایی و مراقب مادرت باشی و خواهشی که از تو دارم که مادرت را اذیت و ناراحت نکنی چرا که باعث ناراحتی من می شود.

پدر و مادر عزیزم سلام

بدون هیچ مقدمه ای از شما بابت تمام کارهایی که کرده اید به خصوص آخرین کار که اجازه رفتن بنده می باشد تشکر می کنم و دست و پاهای شما دو بزرگوار را می بوسم. می دانم چون خودم یک پدرم نبود فرزند در کنار شما کمی مشقت آور می باشد و من هم از ابتدا برای شما جز زحمت و سختی چیز دیگری نداشتم و از خداوند می خواهم که به شما دو عزیز صبر بدهد.
پدر و مادر عزیرم همین الان که دارم برای شما می نویسم نمی دانم چه بگویم واقعا من شرمنده شما هستم زبانم قاصر است. هیچ وقت نتوانستم برای شما فرزند خوبی باشم ولی اگر توفیق شهادت نصیب بنده گردید برای شما دعا می کنم و می دانم ک یک افتخار برای شما و خودم می باشد.
از شما پدر و مادر عزیزم می خواهم مراقب همسر و فرزندم باشید و بنده را حلال کنید و برای بنده دعا بفرمایید.
امیدوارم حال شما عزیزان خوب باشد می دانم شما سه خواهر گلم را خیلی اذیت کرده ام امیدوارم بنده را حلال بفرمایید و برای بنده دعا بفرمایید ... دعا می کنم عاقبت بخیر شوید و در کارهایتان پیروز و سربلند باشید.

و السلام
علی  آقاعبداللهی

انتهای پیام/170


لینک مطلب: http://qomefarda.ir/News/item/20948